- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها
بازهم روضۀ زینب همه جا ریخت بهم حال و روز همۀ اهل سما ریخت بهم باز هم پیرهنی را به سر و روش کشید آسمان تیره شد و حال هوا ریخت بهم زیر خورشید نشسته به خودش میگوید به چه جرمی همۀ عزّت ما ریخت بهم؟ اشک هایش چقدر حالت مادر دارد… آه، از بیکسیاش کرب و بلا ریخت بهم لحظۀ آخر عمرش دل او بیتاب است کهـنه پـیراهـنی از آل عـبـا ریخت بهم میرود تا به برادر برسد اما حیف… گریههـایش همۀ مرثـیه را ریخت بهم یاد آن لحـظۀ بـیطاقـتـی گـودال است نیزه آمد که تن خـون خـدا ریخت بهم
: امتیاز
|
مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها
لحظهها لحظههای آخـر بود آخرین نالههای خواهـر بود چـقـدر سیـنهاش مـکـدّر بود پلک هایش کمی تکان دارد رعشهای بیـن بـازوان دارد تا عـلی اکـبـرش اذان ندهـد تا که قاسم رُخی نشان ندهد زیـرِ ایـن آفـتـاب میسـوزد تنـش از الـتهـاب میسـوزد میزند شعله مرثـیه خوانـیش زنـده ماندن شده پشیـمانـیش سه بـرادر گرفته هر سو را و عـلـی هم گرفـته بـازو را ناگهـان یک سپـاه خـنـدیـدند بـر زنـی بـیپـنـاه خـنـدیـدند آن همه ازدحـام یادش هست جمع کوفی و شام یادش هست یک طرف دختری که رفت از حال یک طرف تلِ خاکی و گودال جانِ او تا زِ صدر زین اُفتاد خیمهای شعله ور زمین اُفتاد یک نـفـر گـوئـیا سـر آورده زیر یک شـال خنجـر آورده
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها
آمـدم ســوی غـمـکـده خــانـم! کـه عــزای تــو آمــده خــانـم! اذن سـیــنـه زدن بــده خــانـم! جـبـل الـصـبـر! سـیـده خـانـم! کـوه ایـمـانـی و یـقـین زیـنب! خـواهـر غـصه! مـادر غـمها! رونــوشـت صــلابـت زهـــرا ای شکوهت هـمـیشه پـا بر جا الــســلام عــلـیـک یـا حـلـمــا خانمی مـؤمـن و متـین زینب! معـجـزه به وضـوح میکردی هر نـفـس کـار نـوح میکردی با دمت قـبض روح میکـردی خـوب فـتـح الفـتـوح میکردی اســد الـلـه چــنـدمـیـن زیـنـب! تـو مـعــلــم نــدیــده اســتــادی پـی تـفـسـیـر عــدل و بـیـدادی دو جوان در مسیر حـق دادی آه، بـانـو بـه زحـمـت افـتــادی درد داری، درد دیــن زیــنـب! از لبت دائما گوهـر میریخت از دل خطبهات جگر میریخت با خروش تو کرک و پر میریخت رنگ از چهرۀ خطر میریخت زن ندیـدم من اینچـنـین زینب! عـزّت و آبـروی مـکـتـب مـن اسم پـاکـت نشـسـته بر لب من مــدح تـو نـغــمـۀ مـرتـب مـن شصت و نه بار ذکر هر شب من فـقـط إیـاک نـستـعـیـن زیـنب! هــاشـمــی زاده زیـنـت بــابــا در مــســـیـــر ولایـت بـــابـــا وارث درد و غـــربـت بـــابــا عـمـه جـان بـه روایت بـابا… بـهـتـریـنی تو بهـتـرین زینب! راه تو راه سرخ عـاشـوراست اخت الارباب پرچمت بالاست عمه جان از خطابهات پیداست کـربـلا در نـگـاه تو زیـبـاست به نگـاهت صـد آفـرین زینب! تا ابـد هـست نـوکـرت محـتاج بـه دعــای مـکـررت مـحـتـاج بـه نـگـاه بــرادرت مـحــتــاج و بـه الـطـاف مـادرت محـتاج أنا مسکـین و مستکـین زینب! رنگ و بویی ببخش محفل را با خـبـر کن دوبـاره مـقـبـل را تــا روایـت کـنــد مـقــاتــل را جـان زهــرا بـیـا و این دل را کربلا کن، فـقـط هـمین زینب! درد ها را به جـان خریـدی، آه دم دروازه تــا رســیـــدی، آه- طعـنه از این و آن شنـیدی، آه خـیـری از زنـدگی نـدیـدی، آه با مصیبت شدی عجین زینب! عـاقـبت شـام میـهـمـان شدهای سر بـازار نـیـمـه جـان شدهای دل پریشان و قـد کمان شدهای هـمـه دیـدنـد نــاتــوان شـدهای بچهها از غمت غـمـین زینب! ای بـزرگ عــشـیـره افـتــادی در بـلایـی کــبــیــره افــتــادی در شبی سـرد و تـیـره افـتادی پیـش چـشـمان خـیـره افـتـادی با لـگـدهـای سهـمگـین زینب! روضه را بغض در صدایت گفت تاول روی دست و پـایت گفت ورم زیـر چــشـمهـایـت گـفـت دخـتـر شـام، نـاسـزایت گـفـت گـریـۀ شـهـر را بـبـیـن زینب! همۀ عـمـر موکـنـان خـوانـدی گریه کردی و بیامان خواندی از یـهـودی بـد دهـان خـواندی از سر و تشت و خیزران خواندی مـرثـیـههـایت آتـشـیـن زیـنب!
: امتیاز
|
شهادت حضرت زینب سلام الله علیها
قـصد کـجـا را کـردهای، ای آسـمانی؟ پـرواز بـا بـال شـکـسـتـه مـیتـوانـی؟ پـرواز کن تا حـاجت خود را بگـیری شایـد نـمیخـواهـی دگر زنـده بـمـانی یک سال و چندین ماه، هرشب گریه کردی بـا بـال و پـرهای کـبـود و ارغـوانـی یک سال و نیم انگار که آبی نخوردی هرشب به اشک و ناله و غم میهمانی هرشب دعای رفتنت را دوست داری بـهـر مــلاقــات حـسـیـنـت بـیامـانـی اصلاً بیـا و فکـر کـن چـیزی نـدیـدی با آنکـه داری از بـرادر یـک نـشـانی در گـوشـۀ حـجره نـشـستی تا بـبـیـنی یک اتـفـاقـی سـرخ، حـتـی نـاگتهـانـی تـو کـه تـوان پــر گـشـودن را نـداری قـصد کجـا را کـردهای، ای آسـمـانی؟
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها
گـوشۀ خانۀ خود جـای به بـستر دارد مثل زهرا شده و دست روی سر دارد دختر فـاطمه و حـیدر کـرار است این عـفّـت فـاطـمـه و هـیـبت حـیـدر دارد زینت حیدر و پیغـامـبر کربوبلاست اینکه در جان خود اوصاف پیمبر دارد گریه گریه همۀ بستر او تر شده است مثل یک لالـۀ مجـنون، دل پرپر دارد لحظه لحظه همۀ خـاطرهها در ذهنش یـادی از پَـر زدن سـورۀ کـوثـر دارد گُر گرفته بدنش، در تب و تاب است تنش یاد دیـوار و دری روضـۀ مـادر دارد همۀ عمر به دل عشق حـسینی پرورد به لبـش ذکـر حـسیـن تا دم آخـر دارد ظرف یک سال غم کرببلا پیرش کرد قامتـش تا شده، درد کـمـر و سر دارد بدنـش را طـرف سایـه نـیـاریـد فـقـط سـیـنـهای داغ تـر از داغ بـرادر دارد به روی سیـنۀ او، پـیـرهـن خونـیـنـش زیر لـب زمـزمۀ روضۀ حـنجـر دارد زیر لب زمزمه میکرد: خدایا... نزنید «این هـلال سر نی آمده دخـتر دارد» دخـتـران عـلی و فـاطـمه در بـازارند صورتش سوخته زینب؛ غم معجر دارد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها
نخ روی نخ آمد که حیا داشته باشد با تـیـرگیاش نـور خـدا داشته باشد معجر شد و میخواست بها داشته باشد تا بر سر خـورشیـد نما داشته باشد آمـد بـشـود زینت روی سـر زیـنب میخواست که نامش بشود معجر زینب با نـور نـمـاز شب او نـور گـرفـته تـا ستـر شده رتبـۀ مـسـتـور گـرفته در خلوت بیبی شرف طور گرفته بهبه به چنین قرب که اینجور گرفته از عطر نفـسهای عـلی تافته باشد این تافـتـه بایـد که جـدا بـافـته باشد هرچند حجاب است به سنگر زده کارش تا حـشر وقـارست بدهکـار وقارش تقـوا و حیا ریخـته در تار به تارش از طایـفۀ چـادر زهـراست تـبارش یک پارچـه اما زره محکـم پـیکـار نه اینکه زره، معجزه اعـظم پیکار الحق و الانصاف مهـیای خطر شد در بحـبوحۀ فاجعه مـردانه سپر شد هرچند که خاکی شد و راهی سفر شد در کوفه و درشام چو شمشیر دوسر شد هرگز که به کوهی گـذر کاه نیفـتاد یکـبـار به سویـش نـظر مـاه نیفـتاد سوگند به این کـوه گـسستی نرسیده به سـورۀ تـوحـیـد شکـستی نرسیده سوگـند به او پـنجه و دستی نرسیده یا چـشم بـد مـردم پـسـتـی نـرسـیده باید که خلایق ز رخـش دور بمانند هرجا که گذر کرد همه کور بمانند هرچند که عمریست شده همدم زینب دارد به دلـش داغ ز قــد خـم زینب گریان شده و سوخته پای غم زینب انگارکه او نیست دگر محرم زینب امـروز بـنـا کـرده کـه آرام بــمـانـد وقتش شده تا بیبی ما روضه بخواند یکسال فراغت صد و ده سال گذشته از زینب تو گفـتن و از حال گذشته سخت است بگویم به چه منوال گذشته با یـاد تو و روضـۀ گـودال گـذشته من صابـرهام بـاز ولی تـاب نـدارم باور بکن از روز دهم خواب ندارم رفتی و کسی خنده به این دیدۀ تر کرد امنیت این قافـله احساس خطر کرد کفر آمد و در شام به توحید نظر کرد آیات حجاب از سر بازار گـذرکرد تا قرعه بیکس شدن افتاد به زینب شهر پدری خوب محل داد به زینب درشام چه داغی بروی قلب حیا خورد اسلام معـاویـه به اسلام خـدا خورد سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد در کاخ ستم چوب به لبهای اخا خورد من بت شکنی کردم و جایش دهنم سوخت از ضربۀ شلاق تـمام بدنـم سوخت حالا شدهام خیره به این در تو بیایی خوبست که این لحظۀ آخر تو بیایی خواهـر شدهام تا که برادر تو بیایی ای بیسر من کاش که با سر توبیایی این پیرهن توست که برسینه فشردم یک آب خنک بعـد تو ولله نخوردم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها
چـشـمـان تـو ادامـۀ دریــای کــربــلا زیـنـب شدی و زیـنـت بـابـای کـربلا با خطبه هات مثـل عـلی میشوی ولی با گریه هات حضرت زهـرای کـربلا ای سر بلند از تو حسیـن بن فـاطـمـه ای سر به زیر پیش تو سقای کـربـلا دیــروز اگـر نــبــود دَمِ آتـشـیــن تــو بـیـهــوده بـود قـصـۀ فـردای کــربـلا وقـت قـنـوت نـافـلـه هـای شـبــانـه ات شد مـلـتـمـس ترینِ تو مولای کـربـلا دشمن حریف یک نخی از معجرت نشد در چنگ توست پهنۀ صحرای کربلا بــانــوی آب و آیــنــه؛ بــانــوی آســمــان اصلا خودت برای دلم روضه ای بخوان: هنـگـام پَـر کآشیـدن و وقت سفر شده اشـک نـگــاه آخــر من بی ثـمـر شده بـا یــاد پـاره هـای تنت گـریـه میکـنم با آه سـیـنـه ام جـگــرم شـعـله ور شده این بازوی سپـر شده ام را شکسته اند حالا ببین که خواهر تو بی سپـر شده حتی تـوان سیـنه زدن هم نمانده است این بازوی شکسته عجب درد سر شده بعد از گذشت لحظـۀ گـودال رفـتـنـت یک سال و نیم خواهر تو خون جگر شده با هر نفس که بعد غمت میزدم حسین زخـمـی که داشتم به دلـم تازه تر شده بر حـال من نـسـوخت دل دشمنـت حسین عـمـداً مــرا زدنــد کـنــار تـنـت حـسـیـن
: امتیاز
|
نوحه وفات حضرت زینب سلام الله علیها
گریه بر تو به اهل ولا گـشتـه واجب الـسّـلامُ عــلـیــکِ یـا امُّ الـمــصـائـب ای که نورُ الهدایی، کوثر و هل اتایی، تو پیام آورِ کربلایی یا زیـنب عـقـیـلـة العرب، یا زیـنب عـقـیـلـة العـرب (۲ ) *********************************** آخرین دم به اشک و غم و سوز و آوا با حـسـیـنـت نمودی به بستر تو نجوا باشد ای دلبر من، لالۀ پرپر من، پاره پیراهنت در بر من یا زیـنب عـقـیـلـة العرب، یا زیـنب عـقـیـلـة العـرب (۲ ) *********************************** خود بگو که به گودالِ غربت چه دیدی بعد دلـبـر ز اهـل سـتـم چه کـشـیـدی ای غمت جاودانه، غربتت بی کرانه، سلسله کعب نی تازیانه یا زیـنب عـقـیـلـة العرب، یا زیـنب عـقـیـلـة العرب (۲ ) *********************************** کـن دعــا تـا بـه راه ولایـت بـمـانـیـم قـدر لـطـف و عـطای شما را بـدانـیم بهر ما کن دعایی، تا به راه خدایی، چون شهیدان شویم کربلایی یا زیـنب عـقـیـلـة العرب، یا زیـنب عـقـیـلـة العرب (۲ )
: امتیاز
|
نوحه وفات حضرت زینب سلام الله علیها
هـنگـامـۀ اشـک و درد و بـلا شـد زیـنـب شـهـیـد داغ کـــربــلا شــد واویــــلا واویــــلا آه و واویـــــلا (۴) ************************ بـا قـلـب پـر خـون و قــدّ خـمـیــده مـهـمـان شـده بـر یـار سـر بـریـده از وادی غـــربـت بــا دیـــدۀ تـــر رفــتــه بـه دیــدار امــامِ بــی ســر واویــــلا واویــــلا آه و واویـــــلا (۴) ************************ در وقت جان دادن غرق عـزا بود یـاد غــریـبِ دشـت کـــربــلا یــود بـوده بـه یـادِ آن دمـی کـه جــانـان جان داده در گودال با کام عطشان واویــــلا واویــــلا آه و واویـــــلا (۴) ************************ آنـدم که دیـده روی خـاک صحـرا افـتـاده خــونـیـن جـســم اربـاً اربـاً آنـدم که شـد پـرپـر از کـیـنـه لالـه جان داده در ویران دخت سه ساله واویــــلا واویــــلا آه و واویـــــلا (۴)
: امتیاز
|
نوحه وفات حضرت زینب سلام الله علیها
ای دخـتـر عـلـی جانم فـدای تو آتش زده به جان داغ عزای تو(۲) محـبـوبـۀ خـدا، ای رزق تـو بـلا، دلـخـون کـربـلا جـانـم فـدای تـو؛ جـانـم فـدای تـو؛ جـانـم فـدای تـو ******************************* هـسـتـی پیـمـبـر گـمـنـام کربلا ای در خـطابه ات پیغام کـربلا(۲) با تیغ خطبه ات، در پیش خصم دون، شد فتنه سرنگـون جـانـم فـدای تـو؛ جـانـم فـدای تـو؛ جـانـم فـدای تـو ******************************* دیـدی به کربلا گـلهای پرپر و رأسِ به نیزه و مولای بی سر و(۲) غوغای فـتـنه ها، آتـش به خیـمه ها، سیـلی و بچـه ها مظلوم حسین حسین؛ مظلوم حسین حسین؛ مظلوم حسین حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام وفات
زیــنــبــم یــار آشــنــای تــوأم جـای مـانـده ز کـربـلای تـوأم شـعـله سر می کشد ز نـالۀ من مـن عـــزادار نــیـنــوای تــوأم تشنه لب لحظه های آخـر عمر یــاد ســقــای بــا وفــای تــوأم بـستـرم زیر تـابـش خـورشـیـد روضه خوان یاد بوریای توأم یــاد گــل هـای پــرپــر بــاغ و بــدن زیـر دسـت و پـای تـوأم وای از آن دم که حنجر تو شکست یـاد آن آخــریـن صـدای تــوأم یـاد رأس تـو روی نـیـزه و آن پـیـکـر بـر زمیـن رهـای تـوأم زخـم خـورده ز وقـت وا شدن پای دشمن به خیـمـه های توأم دم آخـــر بــیــا بــه بــالــیـــنــم کـه دوبــاره رخ تـو را بــیــنـم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام وفات
ببـین در دیـده سـوی دیـدنـم نیست تــوان دادن جــان در تـنـم نـیـست چــنــان آبـــم نـــمـــوده آتــش تــو گـمـانـم جـسـم در پـیـراهـنم نیست ***************** لــبــاس تـو در آغـــوشــم بـــرادر صـدایـت مـانـده در گـوشـم برادر تو ماندی بی كفن بر خـاك صحرا چـگـونـه من كـفـن پـوشـم بــرادر ***************** همه رفتند و من جا ماندم ای دوست ز بخت بد به دنیا ماندم ای دوست چـرا رفـتـی مـرا با خـود نـبـردی ببین بعد از تو تنها ماندم ای دوست ***************** بـبـیـن از داغ تو خـیـلـی شـكـستـم شـكـسـتـم كه چـنـیـن از پا نـشستم شـكـسـتـه دشمـنـت از بس دلـم را چنان گـشـتـم كه نشناسی كه هستم ***************** بــه یـــادت در نـــــوای آب آبــــم چــنـان تــو زیــر تــیــغ آفــتــابــم تو راحت خـفـته ای در خانـۀ قـبـر ولـی من از غـمـت خـانـه خـرابـم ***************** مـن و كـابـوس شـمـشـیـر و تن تو تـمـاشــای بـه غــارت رفـتــن تــو تو را سر نـیـزه ها بـردنـد و مـانده بـــرای مــن فـقـط پــیــراهــن تــو ***************** سـراسـر نـیـزه می بـیـنـم به خوابم سـر و سرنـیـزه می بیـنم به خـوابم هـمـیـن كه پـلـك بر هـم می گـذارم تو را بر نـیـزه می بـینم به خـوابـم ***************** دلـم هر روز سوی نـیـزه می رفت كه خونت در گـلوی نیزه می رفت چه می شد مـثـل سرهای شـهـیدان سر من هم به روی نیـزه می رفت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها
بـر سـیـنـۀ خـود پـیـرهــنـت را دارم بــد جــور هـــوای دیــدنــت را دارم وا کـن گــرۀ مُـشـتِ مـرا تـا بــیـنــی با خـویـش عــقــیــقِ یـمـنـت را دارم ******************** این لحظه بدونِ سایه ات جانکاه است باز آ و بگو که فـاصـلـه کـوتـاه است هر چند تـمـامِ تَـنِ من هـم زخـم است کمتـر زِ هزار و نُهصد و پنجاه است ******************* گـفـتم که زِ ساربان پس اش می گـیرم یک روز نفس زنان پس اش می گیرم گـفـتـم کـه تـقـاصِ خـونِ لبـهـایـت را در شام زِ خیـزران پس اش می گیرم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در هنگام وفات
عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بـود پارهگریبان، بی سر و سامان شدن بود اول قـرار ما دو تـا قـربــان شـدن بود رفتی و سهـم من بـلاگــردان شدن بود یکسال و نیم آتـشگرفتن سهـم من بود تـقــدیــر پـروانه از اول سـوختـن بود یکسال و نیم از رفتن تو گـریـه کردم با هـر نــخ پـیـراهـن تو گـریـه کـردم خیــلــی برای کـشـتـن تو گـریه کردم با خـنـدههای دشـمن تو گــریــه کـردم هرشب بــدون تو هزاران شب گذشته دیگــر بیا آب از ســر زینب گــذشتـه آخــر مــرا بـا غــصّــۀ ایّــام بــردنــد با خــاطـرات سیــلی و دشنــام بـردنـد بین همان شهــری که بزم عــام بردند این آخـر عــمـری مرا در شــام بردند پــروانــه ها خـاکسترم را جمع کردند از زیــر سایه بستــرم را جـمع کردند گــفــتــم به عبـدالله که یــاد قَــرَن کــن کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کن این آخر عـمـری مرا رو به وطـن کن من را میان کـهـنـه پـیـراهن کـفـن کن با قــاسم و عبــاسـم و اکـبــر بیــائــیـد من را بـسوی کــربــلا تـشـیـیـع نمائید حــالا دگــر بال و پــری دارم، نـدارم در آتـشـت خــاکــسـتـری دارم، ندارم من سـایــۀ بــالا ســری دارم، نــدارم چـیزی به جز چشم تری دارم، نـدارم آنقدر بین کوچهها بال و پـرم سوخت والله بـعـد کـربـلا خـاکـستـرم سوخت بــاور نخــواهی کــرد با اغـیـار رفتم بـا قلب پــاره بر ســر بــازار رفــتــم خیـلــی میــان کـوچـههـا دشـوار رفتم بــا نـاسـزای تــنــد نــیــزهدار رفــتــم یـادم نـرفـتـه دست بر پـهـلـو گـرفـتـم با کعب نی هـم، ای برادر خو گرفتم دیر آمدم دیدم سرت دست کـسی رفت عـمّـامـۀ پـیـغـمـبرت دست کسی رفت هم یـادگــار مـادرت دست کـسی رفت دیدم چسان انگشترت دست کسی رفت هم خـویش را پـهـلوی تو انـداختم من خود را به ناله روی تـو انـداخـتــم من
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی وفات حضرت زینب سلام الله علیها
یـا زهـرا ببـیـن جـانم بـر لبِ ســـوز عــالـم از داغ زیــنـبِ دختـر عزیزت تـو بستـره ای وای ای وای عـزادار غـم های دلـبـره ای وای ای وای مـی خونه گـل حـیـدر*** أشهد و دم آخـر*** به یـاد مصیبت هـای بـرادر وای؛ غریب حسین ــ غریب حسین ــ غریب حسین (۲) ********************************************* پـیـرهـن حـسـیـن تو آغوششه هنوز یک صدا توی گوششه یکی میزنه ناله از عطش ای وای ای وای یکی میان خیمه کرده غش ای وی ای وای دل عمّه چه زاره *** میگـه عیـبی نداره *** عموی با وفاتون آب میاره وای؛ غریب حسین ــ غریب حسین ــ غریب حسین (۲) ********************************************* وقت رفـتـنه داره سـوز و آه یـاد کــشــتـۀ بـیـن قـتــلـگــاه میگه زیرلب نور عین من ای وای ای وای لباسات و بردن حسین من ای وای ای وای سر تو روی نی ها *** کفنت خاک صحرا ***أمون از دل حیدر، دل زهرا وای؛ غریب حسین ــ غریب حسین ــ غریب حسین (۲)
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در هنگام وفات
ای آنکه وجــودم شده بیت الحـزن تـو غـرق غـم و انـدوه شـدم از مـحـن تو در آتش هجران تو یک سال شب و روز چون شمع وفا سـوخـتم از سوختن تو یک سال نه،یک عمرگذشته است که ازغم گـریـان شــده ام بـر بـدن بـی کـفـن تـو در خـلـوت با پیرهن غـرقـه به خونت مـشـغـول زیـارت شـده ام بـا بــدن تـو خواهی که بدانی چه رسیده است به زینب صدچاک شده جان ودل من چو تن تو آتـش زده یـکـبـار دگـر هـسـتـی مـا را خـونـی که روان بود ز کـنـج دهن تو تو لالـۀ خـونـیـنـی و من یـاس کـبتودم پـرپـر شـده ام از غـم پـرپـر شـدن تـو همراه بـسی خـاطـرۀ مـردی و ایـثــار ثبـت است به تـاریـخ پـیام و سخن تو عمری ست«وفائی» ز مصیبات دل من بـا آتـش دل سـوخـتـه در انـجـمـن تـو
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام وفات
در چـشـم های مـنـتـظرم نا نمانده است یک چـشـم هم بــرای تماشا نمانده است از بسکه گریه کرده ام و خون گریستم اشکی برای دخـتـر زهـرا نـمانـده است نزدیک ظـهـر و بستـر زینب در آفتاب جانی ولی در این تن تـنـها نمانده است چـیزی برای آنکه فـشـارم به سیـنـه ام جز این لـبـاس کهـنـه خدایا نمانده است غــارت زده منم که پس از غـارت دلم زلـفـی بـرای شـانـه زنـهـا نـمانده است ای شـاه بی کـفـن، کـفـنـم کـن بــرادرم با دست خـود به چـادر مـشـکـی مادرم آه از خـیــام شـعـلـه ور و از شراره ها از خـنـده هـا،هـلـهـلـه هـا و اشـاره هــا غارتگران پس از تو به ما همله ور شدند بـسـتـنـد پـیـش مـا هـمـۀ راه چــاره هـا غـارت شدند جـوشن و پـیـرآهن و علم حـتـی زخـیـمـه هـا هـمـۀ گـاهـواره هـا در دستـهـا نـبـود بـه جـز تـازیـانـه هــا بر پنجه هـا نبـود به جـز گـوشـواره ها چیزی نـمـانده بود که معـجـر بخوانیش بر گیـسـوان شعـلـه ور از تکه پاره ها از بس زدند بال و پر کودکان شکست از بس زدند چوب تر خیزران شکست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام وفات
کسی محـبـت خـود يا که بـرمـلا نـکـنـد و یـا به طـعـنـه و دشـنـام اعـتـنـا نکـنـد تـمـام شـهـر ز احـوال من خـبـر دارنـد قـرار نیست دلـی بـشـکـنـد صـدا نکـنـد به زنـده ماندن شمع و عــروج پـروانه کـه آشـنـای کـسـی تـرک آشــنـا نـکـنـد فـراق بـعـد تو با هیـچ عـاشـقـی دیـگـر چـنـانکه با دل من کـرده است تا نـکـند به روی شانه هر کس جنازه ای بردنـد نـشـد که خـواهـر تـو یـاد بـوریــا نکـند قسم به دست امامت که خواهرت آن شب مـحـال بـود بـرای تو جـان فــدا نـکـنـد تو زنده بودی من هر چـقـدر نـاله زدم نـشـد که رأس تو را از بدن جـدا نکند به زیـر تـابش خـورشیـد بستری دارم چـگـونـه یـار به محـبـوب اقـتـدا نکــند به پشت گـرمی پـیـراهن تو می میرم کسی ز سینه ام این هـدیه را جـدا نکند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در هنگام وفات
یکسال میشود که تو هم پر کشیـدهای من هم به سوگ پر زدن تو نشستهام *** *** *** *** ***
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام وفات
نه هم دمی، نه مونسی،نه یـار و یاوری جان دادنم چه سخت شد این روز آخری یک سال و نیم هست که هِی میخورم زمین مـثـل کــبـوتـری کـه نـدارد دگـر پــری گرچه جلال وشوکت من ارث مرتضی است ارثــیــۀ قــد خــم مـن، هـسـت مــادری عـبـدالـه ایـن تـن و بــدن خـسـتــۀ مـرا تا زیر نور و شعـلۀ خـورشید می بری؟ پـاشـو، حـسـیـنـم آمـده رد و بـدل کـنـیم درد دل و گــلایــۀ خـواهــر بــرادری در گنجه لای بقچه،لباسی ست رنگ خون برخـیـز، بـلکـه مـونس من را بـیـاوری می خـواهم از فـراق شکـایت کنم به او درسینه ام غمی است که او هست مشتری من را زدند، خب به فدای سرت حسین هر کس رسید، در تو فرو کرد خنجری سر نیزه ای که بر کمرت خورد روی اسب بـعـدا کـمـانـه کـرد به کـتـف کـبـوتری عباس اگر که بود، دگر غـصه ای نبود دیگـر نـمی دویـد کـسـی پـشت دخـتـری من زیـنـبــم موی مرا هـیچ کـس نـدیـد کـردم قـیـام تـا نـخـورد دسـت مـعجری
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها
زخـمیِّ زنجـیـرم، کـبودِ بی شمارم بر شانه هایم، زخم های کهنه دارم همشیرۀ خورشیـدم و بانـوی نـورم هر چند که در پـنجۀ گرد و غـبارم شـامِ غـریـبانیِ عـصر خیمــه هـایم آن چــادر خــاکیِ در حــال فـرارم دیگر نـمی آیـد به دنـبـالم مغـیــلان دیــگر ندارد آبـلـه کاری به کـــارم من حضرت یعقوبم و تو یوسف من بر سیـنـه ام پیراهـنت را می فشارم دسته گـل یـاسـی ندارم بر مـزارت امّا به جایش تا بخـواهـی لاله دارم انگار من خوابیده ام در این بیـابان انـگـار تـو افـتـاده ای روی مـزارم من با نـیـابـت از تــمـام خــانــدانـم بر آسـتـان خـاکی ات سر می گذارم
: امتیاز
|